در انتظار فرشته های دیگر

سونوگرافی بررسی اندامها

خب این سونو گرافی هم به خیر و خوشی گذشت و همه چیز رویت شد به سلامتی غیر از اون چیزی که مامان ها منتظرشن. اونم جنسیت نی نی هاست. آقا پسر گل که خیلی وقته (یعنی از سونوی قبلی) پرده دری کرده و بی خیال حیا، صاف واستاده جلو خانم دکتر. اما امان از گلدختر با حیام که هر چی می گم مامانی دکترت خانومه. یه کوچولو بچرخ. انگار که نه انگار! خب ما هم تا یه موقع هایی خیلی با حیا بودیم. یادتونه که! نه؟ روز گار ما رو اینطوری کرده! یه چیزی منو یاد یه خاطره ی قدیمی انداخت و اینکه یه بنده خدایی از اینکه بچه پسر باشه یا دختر، تشخیص می داد که رابطه زن و شوهرها چطوریه و کدوم کدوم رو بیشتر دوس داره! طبق اون نظر بعد از سه بچه هنوز هم نفهمیدم شوهرم دوستم داره یا ن...
9 ارديبهشت 1393

رو هم خوب چیزیه

در راستای مراقبت های بسیار امروز مامای بهداشت گفته بود برم اونجا. جانم تکون می خورن فسقلیا. سئوالی که جناب همسر از م خواسته بود از دکتر بپرسم و من فراموش کرده بودم رو امروز از ماما پرسیدم و اون هم سفر کربلا بود که جناب همسر خیلی دوست داره بریم. اول که ماما گفت بهتره با پزشکت مشورت کنی. اما معمولا سخته و اذیت میشی. با نگاه دوباره به پرونده م گفت خانم شما دوقلو دارین. یک قلوهاش مراعات می کنن. چه جراتی دارین؟ اونجا پر از ویروس و آلودگیه! راست می گفت هرکس از  اطرافیانم که رفتن وقتی برگشتن حسابی مریض بودن و خیلی ها رو هم مریض کردن. پس بی خیال سفر کربلا شدم. همه چی آرومه. نی نی های ناز من آرامش تقدیم شما. ...
6 ارديبهشت 1393

عیدانه های من

بعد از یه مسافرت نسبتا طولانی برگشتم خونه خودم. اما تو بارداری اونم تو ماههای سه و چهار خیلی می چسبه مهمون خونه بابا باشی. ماه سه رو که بیرجند بودم یک کیلو کم کرده بودم و تو بیست روزی که خونه بابا بودم پنج کیلو اضافه کردم. واقعا هم خوراکم خوب بود. حالا که برگشتم دوباره شروع کردم به کم کردن. البته این سنگینی بعد از غذا خوردن که انشالله خوب بشه دوباره وزن می گیرم.ولی از این هیکل اگه چیزی هم کم بشه به جایی برنمی خوره. دکتر شدیدا مسئولیت پذیر من!!! هم که کلا رو اعصابمه. من هم بعد از  گذشت چهار ماه تصمیم گرفتم دکترم رو عوض کنم. بعد از اینکه سونو ان تی رو تو هفته هفده برام نوشت و قرص آهن رو هم تو همین هفته برام شروع کرد که البته اونو هم...
4 ارديبهشت 1393

نی نی های من

شنبه دکتر بودم. دوقلوها حالشون خوب بود و صدای قلبشون تالاب تولوب میومد! دکتر گفت با اینکه هفته یازده شون هنوز تکمیل نشده خوبه که صدای قلبشون شنیده می شه. به باباشون گفتم ما امروز رفتیم مسجد نماز خوندیم. من و دوقلوها! یاسین گفت: چی مامان؟ با دوقلوها رفتی؟ پس من چی؟ جانم مامان! هیشکی برام تو نمیشه! ...
20 اسفند 1392

قربان

اومده می گه: مامان تو قربان باش منم آقا. گفتم: باشه مامانی. اومده می گه: سلام قربان! حال شما خوبه؟   ...
12 اسفند 1392

شکرت خدا

اون موقع که باردار نبودم، خبر حاملگی خواهرشوهر و جاریم چندان خوشحالم نکرد. وقتی باردار شدم زنداداشم کنارم بود که تست گرفتم. آزمایش خون هم دادم. احساس می کردم خوشحالی اون خیلی بیشتر از منه! اونقدر محکم بغلم کرده بود که دلم می خواست برای همیشه همینطور باشه. می گفت وقتی خبر حاملگی کسی رو می شنوه می فهمه هنوز زندگی هست! خدا هست و یه جای دیگه قلبی برای تپیدن! امروز که خبر حاملگی خودش رو بهم داد دلم می خواس کنارش بودم و سفت بغلش می کردم. حیف که دورم. خیلی دور. امروز که پشت تلفن گوله گوله اشک می ریختم فهمیدم هنوز آدمهایی هستند که اونقدر دوسشون دارم که از خوشحالی شون خوشحال می شم و با غصه هاشون غصه می خورم. یاسین بهم می گفت مامان چرا غصه م...
4 اسفند 1392

چاله و چاه

قضیه من هم شده همون ضرب المثل قدیمی. برای خلاصی از یه دلشوره یه دلشوره ی دیگه اضافه می شه. از همون اول اشتباه کردم رفتم سونو. حالا هی سونو های تکرار!!!!! در ادامه سونوی اول که برای خارج رحمی نبودن فرشته کوچولو رفته بودم، و خب کوچولو سر جای مناسب خودش رویت شد اما ندیدن فتال پل که البته هنوز برای دیدنش زود بود، سونو تکرار شد. دیروز سونوی دوم رو رفتم برای دیدن فتال پل و ضربان قلب. خب اینهاش مشکلی نداشت خداروشکر (صدهزارمرتبه). اما رویت یه خونریزی کوچک پشت قل اول که البته تو سونوی اول هم بود و به عنوان ساک سوم رشد نیافته معرفی شده بود دوباره ... بله خانم دکتر لطف فرمودند که برای اطمینان از نمیدونم چی!!! سونو رو 3 هفته دیگه تکرار کنم! من...
27 بهمن 1392

غصه های مادرانه

یه روزایی دلت می خواد با یکی حرف بزنی. یکی بیاد خونه ت. فقط بیاد. دلت می خواد تنها نباشی. یه روزایی غصه همچین چتر انداخته رو زندگیت که هیچ جوری نمیشه ازش خلاص شی. دیروز تو وبگردی هام فهمیدم اینکه  تو سونوم نوشته فاقد فتال پل. اونقدا هم که دکتر سونوگرافی میگفت مشکلی نیست، بی مشکل نیست. از دیروزه که گرفته ام. تا دو هفته دیگه که سونو رو باید تکرار کنم نمی دونم چطور شب و روزهامو بگذرونم. سفارش عروسک هم دارم اما دست و دلم سمت بافتنی نمیره. یه لباسی که دوروزه می بافتم الان سه هفته ست دستمه و هنوز تموم نشده. چه خوبه که یه فرشته کوچولو تو خونه دارم. کاش اون دکتر... منو اصلا سونو نمیفرستاد. تا بالاخره سونو بررسی جنین می رفتم. دیگه یه دفع...
14 بهمن 1392

دلنگرونی های یک مامان تو عصر جدید

به خواهرشوهرم می گفتم علم پیشرفت کرده می خوان از سلامت بچه ها مطمئن شن! خواهر شوهرم می گفت حرفات خیلی آرومم کرد اما واقعیت این بود که خودم قبول نداشتم حرفامو. فقط می خواستم اون آروم شه! واسه یه سونوی معمولی گریه می کرد ها! باید میدیدن! به قول دوستم طبابت شده تجارت! تا برگه آزمایشم رو دید، گفت بتا اچ سی جیت پایینه. نباید زیر هزار می بود احتمال حاملگی خارج رحمی وجود داره. باید بری سونو واژینال! گفتم نمی خوام برم راه تشخیصی دیگه ای نداره. گفت نه برو جواب سونوتو بیار. گفتم سوال دیگه دارم گفت برو اول جواب سونوتو بیار. گفتم اگه نخوام برم چی میشه؟ گفت: هیچی دیگه شاید حاملگی خارج رحمی باشه اونوقت تو شکمت می ترکه. بعد اورژانسی می برنت بیمارستان. ...
13 بهمن 1392