در انتظار فرشته های دیگر

مراسم اسم گذاری

1393/2/20 10:00
نویسنده : مامان
498 بازدید
اشتراک گذاری

می گن اسم بچه رو باید تا چهار ماهگی انتخاب کرد و وقتی باهاشون توی رحم صحبت می کنید با اسم خودشون مخاطب قرار بدیدشون.

دیروز حرکاتشون یکم بیشتر بود و من دائم می گفتم بچه ها! پسرگلم! دختر نازم. یاسین هم که بهشون می گه داداشی و آبجی!

عزمم رو جزم کردم که امروز براشون اسم انتخاب کنم. پیشنهاد خودم حسین بود و یاسمین زهرا! مهدی آقا اما! قبلا بهم گفته بود که من اسم دختر رو قبلا پیشنهاد دادم ضحی! راست می گفت اما اونوقت اسم دلخواه پسر از اسامی سوره های قرآن پیدا نمی کردم!

تو سی دی هدهد یاسین ضحی رو تایپ کردم دیدم نشناخت و با دختر گلم مخاطب قرار داد. خب به این ترتیب ضحی حذف شد. اما مهدی آقا با یاسمین ز هرا موافق بود و بالاخره دختر گلمون اسمش مشخص شد. اما آقا گل پسرمون:

مهدی آقا می گه نظر خودم هم این بوده که اگه دوتاش پسر باشن اسمشون رو عباس و حسین بزاریم. گفتم خب یعنی حالا که یکیشون پسره حسین نزاریم؟ سکوت!!!!( یعنی که نه نزاریم! اسم داداش و شوهر خواهر مهدی آقا حسینه! به خاطر همین خیلی دلش نمی خواد حسین بزاریم.)

بعد قرآن رو آورد و یک صفحه رو باز کرد. من هم عصبانی!!!!!! من دارم می گم حسین. خب نظرت رو بگو. تو قران دنبال چی می گردی؟ حسین که تو قران نیست!

- خب وقتی هیچی نمی گم یعنی مخالفم دیگه!

پیشنهاد مهدی آقا اول صالح بود یا محمد صالح! ما تو اقوام محمد صالح داشتیم. روی خوشی نشون ندادم پیشنهاد دوم محمد امین بود.

درسته برای قافیه شعرها خیلی جور نبودند اما احساسم می گفت بهم میان! حالا گیرم که نیاد! چه اتفاقی می خواد بیفته! مهدی و مهدیه هم به هم میومدند! حالا ما بی مشکلیم؟؟؟

ولی خداییش میان ها! مگه نه؟ یاسین و امین! از تلفیقشون هم یاسمین به دست میاد!

نتیجه ی صحبتامون شد: محمد امین و یاسمین زهرا! حالا می تونم به اسم صداشون کنم! نفسای مامان!

راستی یاسین یه سی دی داره برای آموزش قران! تو اون سی دی برای ورود اسم بچه رو که بنویسیم بچه رو به اسم صدا می کنه و بعد هم باهاش صحبت می کنه و معنی اسمش رو میگه و... خب بالطبع همه ی اسامی رو نداره. من هم برای اینکه معنی بعضی اسمها رو بدونم از  اون سی دی کمک می گیرم و اگه نداشته باشه خب...

 

پسندها (2)

نظرات (17)

مامان نازنين
20 اردیبهشت 93 10:27
به سلامتي خوش نام باشن.
مامان نی نی
20 اردیبهشت 93 14:31
عزیزمممممممممممممم اسم نامداریشونباشه ان شالللللللله خیلی ایامس زیبا و برازنده ای بودن من هیچ جوره نمی تونه از اسم اقا رسول الله و محمد چشم پوشی کنم یعنی هیچ اسم پسری بدونه این اسم به دلم نمی شینه اتفاقا اینجا محمد امین زیاد می زارن و یه اسم برازندست ... تازه لقب اقا رسول الله بوده و در عصر جاهلیت اون رو به نام محمد امین می شناختن و با این نام صداش می کردن چی از این بهتر و زیباتر من خوده اسم امین رو هم برای اقا پسرا به تنهایی خیلی دوست دارم محمد امین که نور علی نور می شه ...... و اما یاسمین زهرا ای جانه خاله عزیزه دلم ...... هر دو اسم نه نه هر سه اسم رو خیلی دوسشت دارم اسم کاملا زیبایی هست یاسمین زهرا ......
مامان نی نی
22 اردیبهشت 93 7:43
سلام عزیزه دلم خوبی خانومی ؟؟؟ نی نی های گل ما چطور متورن ؟؟؟ آقا یاسین و آقا محمد امین و دختر گلمون یاسمین زهرا خانومی ؟؟؟؟ خودتون چطورین بهترید ؟؟؟ در مورد اسم من وهمسری خیلی وقته که اسامی نی نی هامون رو انتخاب کردیم البته سر اسم دختر گلمون یه کوچولو توافق نداریم ... سالیان ساله بخصوص دخترمون رو تو خونه صدا می زنیم باهاشون حرف می زنیم ....بزرگشون می کنیم ... از همون دوران نامزدی و قبل . بعدش /.... ان شالل خدا برها تو زندگی نسیب شما وهمسر محترمون و نی نی های گلتون بکنه .... پارسال عید که خانه خدا مشرف شده بودیم بارها برای جفت پسرو دختر گلم به اسم خودشون نماز خوندم طواف کردم حتی عمره برگزار کردیم براشون الان دنیا نیومده حاجی آقا و خانوم هستن .... برای اسم دختر مادرم از قدیم اسم نیایش رو خیلی دوست داشت ... اسم خوده مامانم مریم هست ... خیلی سال پیش بهم گفت شما که اسم دختراتون رو هیچ کدوم مریم نمی زارید حداقل تو هر موقع ازدواج کردی و دختر دار شدی اسم دخترت و بزار نیایش .... از خدا هم پنهون نباشه خودم این اسم رو خیلی دوست دارم ... چون دخترم حاصل نیایشای من با خداست ....از طرفی دقیقا 3 حرف اول اسم نیایش با فامیلش دقیقا شبیههم و هم نوا هم هست خیلی تلفظش با حال می شه .... برای اسم پسر گلم هم یه روز روبه روی قبر روسل الله همینجور به دلم گذشت ... آقا اگه یه روزی من پسر دار شدم اسمش رو محمد می زارم چون عاشق شما و اسمتون هستم ... اولین باری هم که خونه خدا رو تونستم لمس کنم به خدا جون گفتم اگه یه روزی پسر دار شدم با رسولت عهد کردم محمد باشه اسمش ولی چون صفت سبحان بودن شما رو فوق العاده دوست دارم به خاطر تمام پاکی های عالم و اینکه پسرم همیشه پاک منزه باشه از بدی اسمش و می زارم محمد سبحان و بارها اسم نیایش و محمد سبحان رو با انگشتان روی دیوار خونه خدا نوشتم ..... هر موقع رفتمو و تونستم دستم برسه نوشتم .....
مامان نی نی
22 اردیبهشت 93 7:49
بعد از این نیایش یه کم خانواده همسر و خوده همسری نق نق می کنه سر اسم دخترم .... البته من اسم حنانه رو هم و محمد حنیف هم خیلی دوست دارم حنیف صفت حضرت ابراهیم به معنای حق طلب و حق پرست و حنان هم از اسامی خدا به معنای مهربان .... ولی خوب ضرب آهنگ سبحان بد رغم به دلم می شینه ..... حالا باباش می گه اگه دختر طلا بود نیایش نزاریم تکراری شده بزاریم ریحانه یا حنانه فعلا چون جنسیت مشخص نیست اتش بس هست ... تا ببینیم چی می شه ... ولی من برای نی نی هام به اسمشون بارها تو مکه ومدینه اعمال انجام دادم نمی شه که ؟؟؟؟ می شه ؟؟؟ می شه اسمشون رو عوض کرد ؟؟؟ این هم بهونه من شده برای اینکه محمد سبحان و نیایش باشه اسامی
مامان نی نی
22 اردیبهشت 93 7:55
و اما پلو میگو عزیزه دلم ..... خوب اول میگوهات رو پاک کن ... یه خط پشت کمرشون هست که روده های میگو می شه اونو هم اروم با نوک چاقو بگیر و جدا کن بعد میگو ها رو بزار یه کناری سیب زمینی رو نگینی خرد کن و سرخ کن و بزار کنار .... به اندازه کافی یه دونه پیاز رو خرد کن و تو روغت سرخ کن اخرای سرخ شدن پیازت سیر له شده یا پودر سیر رو بهش اضافه کن البته که خوده سیر بهتره ولی خوب من چون همیشه نمی تونم اماده کنم پودر سیر می ریزم .... بعد میگوها رو اضافه کن و بزار یه تفت بخوره ..... بعدش نمک - فلفل سیاه - ادویه مخلوط - زرچوبه رو اضافه کن من برای خوشرنگ شدن پلو میگو همیشه یک یا دو قاشق رب هم که با موادش و روغنش سرخ شده اضافه می کنم .... بعدم که اخر کار سبزی مخصوص ماهی رو که خرد کردی بهش اضافه کن نمی خواد سبزی زیاد سرخ بشه در حد یه تفت می تونی به جای سبزی ماهی ... فقط شوید خشک یا شوید تازه بریزی فرقی نداره من وقتی سبزی ماهی ندارم شوید خشک می ریزم .. ولی خوب سبزی ماهی عطر بهتری می ده اخر سرم سیب زمینی نگینی شده و سرخ شده رو اضافه می کنی این می شه مواد داخل پلو میگوت ... برنجم از قبل ابکش می کنی و می زاری کنار خوب حالا وقته مخلوط کردن برنج آبکش شده با موادیه که درست کردی با هم مخلوطشون می کنی و یه نون می زاری با روغن کف دیگت و بعد ازین مخلوط رو می ریزی داخلش بعدم می زاری بر حسب زمان پخت حدود 1 ساعت یا بیشتر دم بیاد بعدم با ترشی و سالاد و چیزای خوشمزه نوش جان می کنیییییییییییی حیف که پیشت نیستم وگرنه برات درست می کردمو و می اوردم ... ببخش تو رو خدا خیلی سادست مثل قاطی پلوهای عادی یا لوبیا پلو یا استانبولی همون شکلی درست می شه ولی خوب میگوش خیلی خوش طعم و نرمتره
m0zhde
22 اردیبهشت 93 16:38
namdar bashe
مامان نازار
27 اردیبهشت 93 7:54
سلام خواهری ای جان پس شما گرگانی هستید من و همسری اونجا دانشجو بودیم سال 81 تا سال 85 عشقه عشقه گرگان بهترین سالای عمرمون اونجا بود و مردم عالی تر از خودش ..... خیلی خوشحالم یه حس نزدیکی خیلی خیلی خیلی بیشتر ترررررررررررررررررررر راستی خواهری امروز که شده شنبه و کار از کار گذشته ولی نباید تو یخچال می زاشتی خراب می شن میگو رو که در اوردی از فریز نهایت باید تا یخش اب شد درستش کنی یعنی صبح که در اوردی برای شهر دیگه درستش کندی وگرنه گوشته دیگه خراب می شه و مسموم و باید بریزی دور ... تازه از گوشت هم سریعترخراب می شه .... کاش در نیاورده بودی از فریزر ..... کوچولوهای نازت چطور متورن ؟؟؟ الهی دلم گرگان و خواست
مامان نازار
28 اردیبهشت 93 6:58
ای جانمممممممممممممممممممممم پس حتما همدیگه رو دیدیم ... شما 1 سال زودتر از ما دانشجوی اونجا بودید ... من و همسری دانشکده شیلات و محیط زیست بودیم ... ... بچه های خالک سال اول دوم دانشگاه بودن بعد منتقل شدن پردیس .... یکی از دوستای منم خاک بود رشتش البته شما سال بالایش می شدید مشهدی هم بود اسفراینی .... شاید اسمشو بگم بشناسیش ... هم اتاقی بودیم .... ای جانم چه با حال تو این چندین و چند سال وبلاگ نویسی و دنیای مجازی هیچ وقت بچه های دانشگاه گرگان برخورد نکرده بودم ... البته یه گرگانی خوب دوست هستم که اون با دئوستای دانشگاهیم هم دبیرستانی بوده و الانم هنوز با هم دوره های ماهیانه دارن ..... ای جانم یاده دانشگاه افتادم .... الهیییییییییییییییییی من و همسری عاشق گرگانیم عاشق ... ناهار خوران روستای زیارت جنگل النگ دره توسکستان ابشار علی اباد بنمدر گز بندر ترکمن ... خوده شهر گرگان و عشقه چقد این شالیکوبی بچه ها یم رفتن یه مدت بستنی پدرو پسر یه مدت بستنی سان شاین پیتزا صوفی ... یا می رفتن قوری تو ناهار خوران هی یادش بخیر ..... پشت پارکیکه تو میدون کاخ هست یه شیرینی فروشی بود نون خرمایی می زد وای من عاشقش بودم یا یه شیرینی فروشی تو شالیکوبی اسمش توتک بود یه نون شیرمال می زد روشم می نوشت توتک وای عشقه من بود
مامان نازار
28 اردیبهشت 93 7:00
اولین باری که دوستم در مورد بازار خاله سوسکه بهمون گفت اینقد خندیدیم ... ولی با حال بود ای جان دلم تنگ شد .... برای همه چیزو همه جای گرگان از امامزاده عبدالله هش گرفته و عاشورا تاسوعاش تا ون قلاجای خوشمزش تا اون اخر اخر اخر روستای و ابشار زیارت ...... هییییییییییی جوووونی کردیم ما اونجا پس من و وشهرم رو اگه ببینی صددرصد می شناسی .... صد درصد ....چهرمون باید برات اشنا باشه .... چون تو این 3 سال باید حداقل یه بار همدیگه رو گذری دیده باشم ... راستی اسمم برات اشنا نبود وقتی پست کردی وسایل رو ؟؟؟ اسم شما که نبود برای من ؟؟؟الان که فکرشو می کنم شاید چهره های همدیگه رو به یاد بیاریم شاید چون سال بالاتر بودید و اونم پردیس اصلا هم و ندیده باشیم بعهیدم نیست
مامان نازار
28 اردیبهشت 93 7:03
الهخی کاش زودتر اومده بودم و بهت می گفتم که میگوها رو در نیار گند می کنن ببخشید .. اشکال نداره یه تجربه شد برای دفعات بعدی عزیزه دلم ..... همدانشگاهی چطور متوری ... خدارو می بینی ؟؟؟ چقدر بزرگه چه جوری ادمارو ب هم پیوند می ده ؟؟؟؟؟ نی نی های گلت چطورتن ؟؟ این دختر ما هنوز رخ ننموده ؟؟؟ عجب دختر با حجب و حیاییه این یاسمین زهرا ... خدا حفظشون کنه عزیزم اخر هفته یعنی 5 شنبه می رم برای سونو انومالی یا همون بررسی جنین ....ان شالله همون موقع موقعیت قرار گیری نی نی ما هم مشخص بشه و ببینم به قول شما دخترم دختره یا پسر ..... نی نی هر جنسیتی داشت چه پسر چه دختر بهم بگی چرا فکر می کردی نی نی پسرهها باشه ؟؟؟ برام جالبه می بوسمت حسابی مواظب خودت و نی نی های نازت باش خانومی
مامان نازار
4 خرداد 93 6:59
سلام عزیزه دلم خوبی خانومی نی نی های گل من خوبن ؟؟ هنوز گل دختر ما دستاشو نبرده بالا بگه النگو می خوام ؟؟؟ بگو از دخملی من یاد بگیره سریع بع باباش اعلام وجود کرد . اره دیگه دخمل دارم باید جلو شما پسر دارا یه کم افه بیام فک نکنید دخترامون مفت مفت می دیم به پسراتون .... پریروز همسری به عروسکایی که زحمت کشیدید داشت نگاهمی کرد گفت بالاخره صاحب دار شدن و دخملم باهاشون بازی می کنه . عزیزی یه کم اداره کارا زیاد شده اخر ماه لیست کارکرد و اضافه کارو ماموریت مرخصی باید رد کنم ارباب رجوع ههم زیاد می شه . از طرفی امتحانا هم نزدیکه و دیگه باید بشینم به درس خوندم که یعنی شروع کردم ولی کو تمرکز همش هواسم به اینده گل دخترمه خوبم نمی تونم بشینم و راحت باید جوری بشینم درس بخونم که نی نی اذیت نشه که این محدودیتمی اره
مامان نازار
4 خرداد 93 7:02
واسه همینه که کمتر می ام ان شالله تموم بشه این امتحانا و شلوغی های اداره زود زود می ام حالا یکی نیست به خوده مامان گرفتار بگه اخه دختر خوب شماکه خودتون خیلی وقته حتی ان نشدید برای نی نی ها بنویسید به من می گید تنبل ؟؟؟؟ برای خرید هم چون از قبل از بارداری همه همه همه وسایل رو از ریز و درشت خریده بودم فقط مونده سرویس خوابش زیاد خرید ندارم ولی با اججازتون 4 شنبه و 5 شنبه فقط 600 تومن دوباره خرید کردم قبلا لبسای صرف پسرونه یا دخترونه کم می خردیم همش دو جنسه الان با خیال راحت رفتم برای گل دختری کلی چیزای صورتی و پرپری خریدم هی نگاشون می کنم هی اشکا می اد پایین همش می بوسمشون .... کی دنیا می ای مادری کی؟؟؟؟؟ باباش همش می گه زود گذره شب بخوابیم صبح بیدار شیم بریم بیمارستان ... همش می گه من چطوری اون شب بیمارستان تحمل کنم شما و نی نی نباشید نمی شه بیاید خونه
ناهید
4 خرداد 93 16:34
سلام ای بابا سرم شلوغه. مریض بودم .محمدمهدی هم مریض بود. شما که یاسین داشتین یه طاها هم میذاشتین به یاسین به طاهاتون جورشه. توی اموزش یه مدرسه فعلا در راه رضای خدا کار میکنم. واسه پسرم مهد داره.محیا هم که مهد خودش میره.
مامان
پاسخ
طاها اسم پسر بزرگم بود یعنی همین یاسین فعلی. از اوایل ازدواجمون ما یه طاها و یاسین داشتیم که باهامون زندگی می کردن! بچه ها خونه تنهان! طاها و یاسین مدرسه ان. طاها مواظب داداش باش.و ... اما 9ماهی از ازدواجمون گذشته بود که پسر جاریم به دنیا اومد و اسمش رو گذاشتن طاها! به خاطر همین ما نتونستیم طاهامون رو طاها بزاریم و اسم داداش کوچیکه رو رو داداش بزرگه گذاشتیم! به خار همین اینقدر برا پیدا کردن اسم دچار مشکل شدیم و الا پسرای من از قدیم ندیما اسم داشتن!
کوثر
10 خرداد 93 23:04
سلام مهدیه جانم پس بالاخره سر اسم به نتیجه رسیدین؟ سر کار بودم دنبال اسم «ی» می گشتم!!!!!!!!!!!!!!!! خب به سلامتی و مبارکی... ان شاءالله یه صحت و سلامت و عافیت بدنیا بیان. می بوسمت رفیق گلم
مامان نازار
11 خرداد 93 11:52
سلام بالاخره نت وصل شد ... خو ب اول از همه از این به بعد با این آدرس بیاید پیشه من و دختر طلام واسه همین بوده که نمی تونستی وب رو باز کنی ادرس رو تغییر داده بودم ای تنبل می دونی از کی تا الان ننوشتی ؟؟؟ اول بگو ببینم بالاخره گل دخترت خودشون رو نمایی کرد یا هنوز نه ؟؟؟ ای خدا چقد سخته ؟؟؟؟ من جای شما دلم داره غش می ره .... راستی تمام عروسکایی که تو این مدت خریده بودم و جمع کردم .. عروسکای شما هم جمع کردم گذاشتم تو اتاق که هر موقع اتاق نی نی اماده شد بپینمشون تو اتاقش و از الان گردو خاک بهشون نشینه تو اتاق من .... خوبی خواهری نی نی های گلت خوبن ؟؟؟؟
مامان نازار
13 خرداد 93 7:49
سلام مامانی ای جانم حالتات طبیعیه ... دو قلو بارداری یعنی دو بار مادری در عینه واحد پس باید خیلی شرایط سخت تر از یه قلو بارداری باشه ... خدا صبر بده عزیزم داشتن بچه و بچه دوم همین موردا رو هم داره من همیشه از این مورده بچه دوم می ترسم که کار مواظبت و تربیت و نگهداری از بچه اول هم تو بارداری هست و دیگه مثل بارداری اولت خودت و خودت نیستی .... با یاسین کوچولو صحبت کن که اگه بزنی من و خواهرو برادرت و زدی و دردشون می اد و گناه دارن کوچولوان برای زایمان شاید بهترین حالت رفتن خونه مادرت باشه مصوصا با دو تا نی نی و وجود یاسین ... به هر شکل ممکن که می تونی شده خیلی جلوتر از موقع زایمان حتما برو ... یه کاریش می کنی دیگه هر چند خیلی سخته برای یه زن 8-9 ماه این مسافت رو طی کردن
مامان نازار
13 خرداد 93 7:51
خواهری ناراحت نباش خیلی از حالتای این دورانمون به خاطر خوب و بد بودن شرایطمون نیست به خاطر تغییرات هورمونی بدنمونه که تو این مودا مارو می بره .... نه نه نه دختر طلاست نگران نباش مطمئن باش دختر طلاس الان چند هفته هستید دقیق ؟؟؟ فک کنم 24 یا 25 درسته ؟؟؟ خوب توی 28 هفتگی هم باید برید سونو دیگه ؟؟ درست می گم ؟؟؟؟ یه سونو هم برای همه خانوما هست تو 28 هفتگی اون موقع دیگه کاملا جنسیت مشخصه مواظب خودت باش می بوست