در انتظار فرشته های دیگر

استرس های ویژه ماه هفتم به بعد!

1393/4/10 12:37
نویسنده : مامان
283 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها که انگار تو سه ماهه سومم دنیای جدیدی از استرس ها شروع شده.

یاد اتاق عمل، فکر وضعیت خودم تو اتاق عمل، مردهایی که اونجا حضور دارن و وضعیتم زمان بیهوشی!

فکر اینکه لباسهای اتاق عمل چطور عوض شدن تو ریکابری؟! کی عوضشون می کنه؟! یاد دردی که به محض به هوش اومدن داشتم! دردی که فکر می کردم اگه تا نیم ساعت باقی بمونه من می میرم!

فکر استرسم زمان بیهوشی! اینکه به هوش میام یا نه! دغدغه سلامتی بچه م زمانی که به هوش اومدم.

دور جدید استرس ها!

و بدتر از همه دعایی که پارسال ماه رمضون تو شبهای قدر می کردم و الان از استجابتش می ترسم! می ترسم که فرشته ها همه رو ول کرده باشن همون موقع به دعای من آمین گفته باشن! و اون وقت چی میشه! اگه فرصتی بود حتما تو دعا کردنام به عواقبش بهتر فکر می کنم.

خلاصه روزهای بیکار من که البته تا حدود زیادی نمی تونم کار خاصی انجام بدم. کار خونه در حد ده دقیقه. بافتنی به علت دست درد اصلا! بیرون رفتن به علت آلودگی هوا و خستگی خودم ممنوع! دیدار اقوام هم به علت ماه رمضون و شغل شریف روزه خواری بنده کنسل! و البته بی کسی از اقوام خویش هم باید به دلایل عدم دید و بازدیدهای معمولی اضافه بشه! امان از بی کسی!

خلاصه روزهای بیکار من به سختی می گذرن! شاید دلم می خواست این روزها مشغول انجام کاری بیرون از منزل می بودم. بی شک اون شرایط هم سخته اما شاید گذر زمان کمتر احساس بشه! تا اینکه صبح تا شب ثانیه ها ر و بشمرم! و شب تا صبح تعداد غلت هام رو!

این روزها اگرچه سخت اما با امیدی شیرین میگذره! به قول مادرشوهرم خدا هیچکس رو ناامید از بیمارستان برنگردونه! انشالله.

پسندها (2)

نظرات (3)

مامان نازار
12 تیر 93 6:41
ای جانم بالاخره دختر گل ما دستاشو اورد بالا که النگو می خواد پای جان به دل خوش ان شالله نمی دونی چقد خوشحالم همش می ترسیدم از اینکه فقط مادر شوهر بشی وهمدمی نباشه برای ایندت ؟؟؟ با ترس خوندم این پست رو ولی این و بگم که اولاد ادم همش هدیست چه همشون دختر چه همشون بهتر اون بالا سری مصلحت رو بهتر می دونه ولی خیلی خوشحالم که مصلحت شما رو تو داشتن دختر طلا هم دونست .... مبارک باشه .... خوب من به خاطر خونریزی دکتر بهم ماه استراحت مطلق داده دقیقا بعد از امتحانا روزایی که می خواستم دوباره بیام و بنویسم اینطور شد یه چند مدت می رم خونه مامانم اونجا نت ندارم .... حداقل از طریق اس از احوالت من و با خبر کن عزیزه دلم .... خوابه شبم شده در حد ساعت بیهوشی ما بقی بیدارم . ساعت 2 خوابیدم 5 بیدار یه کم قران خوندم گفتم امروز که می رم خونه مامان بیام و یه خبری از خودم بدم می بوسمتون عزیزه دلم
پرتو
12 تیر 93 20:06
عزیزم فکرت و با این چیزا مشغول نکن سعی کن فقط به چیزای خوب فکر کنی دوستم از لحاظ بی کسی که گفتی مهم اینه که خدا هست و پناهگاه همه هست عزیزم خدا میشه همه کست مطمئن باش . مواظب خودت و کوچولوها باش
کوثر
15 تیر 93 1:37
سلام مامان مهربون سخت است این دوره، دوره بیکاری و انتظار... چقده بد که در اتاق عمل، مرد هست... هر چه خارج از کشور، مراعات می کنند، داخل کشور، روی اعصاب آدم هستند ناجور! ذکر بگو، قرآن بخون، نوار قرآن تو خونه روشن بذار... برای همه دعا کن، برای همه اونایی که دلشون بچه می خواد وهنوز خدا نخواسته که مادر و پدر بشوند. فکرهای خوب کن، به روزهایی که بچه ها کمی بزرگ بشوند و بتوانی لذت ببری از بودنشان... البته اگر بتوانی روزی حداقل نیم ساعت بروی پیاده روی خوب است... بعد از به دنیا اومدن دوثلوها، سرت شلوغ میشه ها. نباید خودت رو بندازی. می بوسمت و دعایت می کنم در همه این شب های عزیز