در انتظار فرشته های دیگر

انتظار

1392/10/18 16:11
نویسنده : مامان
190 بازدید
اشتراک گذاری

اوایل سال بود بعد چند ماه که اقدام به بارداری کرده بودیم و موفق نشده بودیم به تحریک خانم همسایه مون که پیش دکتر رفته بود و همون ماه باردار شده بود، پیش دکتر رفتم. فرستاد منو آزمایش هورمونی و سونو روز سیزده. اصلا خوب نبود.

جدی نگرفتم وقتی برای سه ماه بهم کلومیفن و متفورمین رو داد، پیش خودم گفتم سه ماه؟ حالا شاید نیاز نباشه!

اما قضیه جدی بود. باورش با وجود یاسین برام سخت بود. یه گل پسر 4ساله داشته باشی و دکترت رو پرونده ت بنویسه نازایی!

قرص ها رو خوردم اگرچه همسرم خیلی راضی نبود. سونو روز سیزده خوب بود و آمپول اچ ام جی هم زدم اما نمی دانم چرا اخلاق گند من و همسرم همیشه مواقع لازم قهر رو تحویل ما می داد و ما نتونستیم توی سه شبی که دکتر دستور ن زدی ک ی می داد رابطه داشته باشیم. اما باز هم مثل خنگ ها امیدوار بودم. البته فقط اخلاق ما نبود. توی اون هفته یکیش می شد شب چهارشنبه و یکیش می شد شب نیمه ماه و خلاصه کلی قضایای دیگه!!!

به این ترتیب سه ماه کلومیفن خوردم و جواب نگرفتم اما نه از قرص ها بلکه از خودمون. ما اصلا یک بار رو هم نتونستیم رابطه درست و منظم داشته باشیم.

گذشت و ماه چهارم لتروزول خوردم. این خوددرمانی بود. پیش دکتر نرفتم. از این خوددرمانی نتیجه نگرفتم و سونو روز سیزده افتضاح بود. کلی فولیکول ریز!

ماه بعد همسرم مسافرتی بیست روزه رفت و من قرار بود روزی که رفت پ ر ی و د بشم اما نشدم!

سونو روز سیزده فولیکول های ریز و متعدد داشت یعنی امکان بارداری نبود و من اینو می دونستم اما باز هم دلم طاقت نیاورد وقتی روزهای متوالی گذشت رفتم داروخونه و چک بیبی گرفتم اما سه بار امتحان کردم و باز هم منفی بود جواب. از پریود خبری نبود.

دوهفته بر این منوال گذشت. طاقت نیاوردم و آزمایش خون دادم. جواب اون که منفی شد پیش دکتر رفتم. نمی خواستم دیگه دارو استفاده کنم اما وقتی دیدم این ماه رو که از دست می دادیم به این ترتیب از دست نمیدیم خوشحال شدم و امیدوار. دکتر پروژسترون داد . اون ها رو استفاده کردم گفت شاید تا دو هفته طول بکشه.طاقت نیاوردم و دو روز بعد یک لیوان عرق شوید خوردم و همون روز شدم.

چند روز بیشتر تا اومدن همسرم نمونده بود.

دکتر برای روز هفتم و هشتم آمپول اچ ام جی داد. استفاده کردم و سونو روز سیزده افتاد روز سی صفر.

و من بی هوا و حواس. صبح پا شدم و رفتم سونو! غافل ازینکه همه جا تعطیله. سونو رو از دست دادم.

روز بعد هم جمعه بود و خلاصه این دفعه سونو انجام ندادم اما انگار دوباره دارویی نداشتم که به خاطر نرفتن سونو از دستش بدم. اما اطمینانم رو از دست دادم.

این دفع چهارشب ممنوعه پشت سر هم افتاده بود. شب چهل و هشتم. شب چهارشنبه. شب آخر ماه و شب اول ماه! اما جالب اینجا بود که شب چهاردهم که همیشه دکتر دستور نزدیکی رو از اون شب به بعد میداد، دقیقا افتاد شب بعد از اینها!

گذاشتم به حساب خواست خدا. امیدوار شدم که شاید خدا خواسته و به این طریق کمکمون کرده! آخه همسرم تو رعایت شب های ممنوعه خیلی مقیده! و البته خودم هم!

امشب آخرین شبیه که رابطه باید باشه. و من امروز پدر سیستم رو دراوردم تا راهی پیدا کنم برای زودتر فهمیدن. دلم طاقت نمیاره و استرس دیوونه م می کنه. از صبح که چشمم باز میشه تا شب که چشمام بسته می شه برای یک لحظه این افکار از سرم بیرون نمیره! کاش میشد یه جورایی خودم رو سرگرم کنم که یادم بره و یکدفعه بشه هفته بعد!!!

همه ی اینها یکطرف و خواهرشوهر و جاری ای که بچه های اولمون با هم بودن و البته یاسین من دوماه بزرگتره، دوباره باردارن و نمی دونم چرا سنگینی نگاه بقیه بیشتر آزارم میده!

حرف بزنن می رم تو دهنشون اما حرف که نمی زنن!

دلم می خواد خدایی نکرده برای یک لحظه هم حسودی نیاد سراغم. من اینجور آدمی نبودم با شادی دیگران شاد می شدم و با ناراحتی دیگران نارحت می شدم. اما چی به سرم اومده که از بارداری دیگران شاد نمیشم خدا می دونه! با اینکه می دونم اونها خوشحالن!

غصه دارم. ترس دارم. از نتیجه ی این ماه می ترسم بخصوص که باید طی این چند روز مسافرت هم برم!

خوشحالم که این دفعه حداقل من و همسرم روزهای بی تنشی رو طی می کنیم.

خدایا شکرت به خاطر داده ها و نداده هات شکرت!

به خاطر نداده هات چون یا لیاقتش رو نداشتم و یا ظرفیتش رو! شکر که بهم ندادی!

خدایا اصرار من برای داشتن بچه از کوتاهی فکرمه! تو اصرارمو ندیده بگیر، تلاشم رو به حساب اصرار نزار به این حساب بزار که نمی خوام کوتاهی از من باشه! تو همون کار خودت رو انجام بده! هرچه صلاحه پیش بیار!

و اگر صلاحه فرزند سالم سالم و صالح رو به صلاحمون قرار بده و بعد برامون مقدر کن!

خدایا دوستت دارم. شکایتام رو نشنو. من اگه حرف نزنم می میرم! و تو اگه غرهای های منو نشنیده بگیری باز هم خدایی! و بزرگ!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

پرتو
18 دی 92 16:21
خدا رو شکر که یک گل پسر داری خدا براتون حفظش کنه ، انشاالله به زودی دومین فرشته هم میاد توی دلت توکل بر خدا ، نگران نباش گاهی بعد از چند سال جلوگیری یکمی طول میکشه تا بدن به روال قبلش برگرده ، در ضمن هر ماه بیست درصد شانس بارداری وجود داره پس همه چی و بسپر به خدا و اصلا بهش فکر نکن ، امیدوارم به زودی دلت شاد شه آمین با اجازه لینک شدین
مادر
18 دی 92 16:25
سلام استرس میتونه باعث ناباروریت بشه.استرس را دور کن و خودت را خالصانه بسپر به خدا.توکل کن و حالا ممکنه اگر چندماهی هم بارداریت به عقب بیافته حتما خیری هست و امیدوارم که زودتر به نتیجه برسی و خوش خبر بشی.